طلاییه عجب "طلائیه"....!
...کجایند مردان بی ادعا
اینترنت که به وجود آمد، یک ابزار اختصاصی نبود، ما هم میتوانیم از آن استفاده بکنیم یعنی یک راه دو طرفه است. اگر دشمن می تواند از علوم ارتباطات و از پیشرفت ها و تازه های علمی این رشته استفاده کند، ما هم می توانیم استفاده کنیم.از همان شیوه هایی که ضلالت منتشر می کنند، ما استفاده می کنیم و هدایت را منتشر می کنیم. امام خامنه ای (مد ظله العالی) درباره ی ما سرباز ولی امر هستیم؛ در فضای مجازی و خارج از آن. ناصحان رحل خود بر جای دیگری بیفکنند! سر ما و قدم اوست که وصی امام عشق است و نایب امام زمان (عج). برای یاری دین خدا به بدر و احد و حنین و صفین و کربلا و این آخری، جبهه روح خدا، نرسیدیم اما اکنون بسیجی خاکسار امام خامنه‌ای (روحی فداه) هستیم. قلم بخواهد، قلم می‌زنیم؛ شمشیر بخواهد، شمشیر. سکوت بخواهد مطیعیم؛ فریاد بخواهد، مطیع. سوز جانبازی برای آرمان اسلام و انقلاب اسلامی را سالهاست که در سینه پرورانده‌ایم و علم کامل داریم که برای پایداری انقلاب اسلامی بسوی کربلای خود رهسپار خواهیم شد. از دنیا هیچ نمی‌خواهیم جز اینکه به پر و پای ما نپیچد؛ حزب الله در میان دنیاداران با همان مشکلی روبروست که هزار و چهارصد سال است اولیای خدا با آن روبرو هستند. دیگر اینکه سید شهیدان اهل قلم فرمود: هر کس می‌خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند.

مطالب وبلاگ را چگونه ارزیابی میکنید؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 719
بازدید ماه : 981
بازدید کل : 51442
تعداد مطالب : 298
تعداد نظرات : 86
تعداد آنلاین : 1


آمار مطالب

کل مطالب : 298
کل نظرات : 86

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 12
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 719
بازدید ماه : 981
بازدید سال : 3345
بازدید کلی : 51442
طلاییه عجب "طلائیه"....!
افسران - طلاییه عجب "طلائیه"....!

زیاد سفر کرده بود .مکه و کربلا راهم دیده بود ،اما می گفت : "خودم رو تو طلاییه پیدا کردم ..."این جمله اش هنوز بر سر زبانهاست : طلاییه عجب طلائیه ...!
طلاییه ، هنوز بکر و دست نخورده بود . جمعیت زیادی آن جا نمی رفت ...وقتی رسیدیم ،دیدم حالخوشی پیداکرده .بی توجه به اطراف، گوشه ی عمامه اش را باز کرد و انداخت روی گردنش . با پای برهنه می چرخید و می خواند : لبیک اللهم لبیک ....برای من عجیب بود ، چرا طلاییه ؟....موقع برگشت ،از ما جداشد و خداحافظی کرد .توسل کرده بود موقعیتی پیش بیاد تا همان جا بماند . همان موقع یکی به شانه اش زده و گفته بود : حاج آقا !برای کارهای فرهنگی طلاییه ،دوهفته پیش ما می مونی ...؟
بالای سر شهدای گم نام نشسته بودیم .برایم سوال بود که چرا وقتی روی این خاکها می شینیم ،احساس خوبی پیدا می کنیم .جوابش حکیمانه بود :"جسممون از خاکه ،بعضی وقتا لازمه سراغی از اصالت خودمون بگیریم .انس با خاک باعث ارامش میشه ..."
بوی عجیبی بود .عطرخوشی فضای طلاییه رو پرکرده بود .رفتیم داخل حسینیه .بوبیشتر شد.ضریح شهدای گمنام انگار منشائ این عطر افشانی بود .به طرف سه راهی شهادت که می رفتیم این عطر ،شدت می گرفت ...صبح فردا رایحه ،قطع شد ."سردارباقرزاده" که آمد داستان رابرایش تعریف کردیم باتعجب گفت :من این عطر را ازفکه تعقیب می کنم !حاج عبدالله ،کیسه ی جامهری اش را آورد . همان که خاکی ازجمجه چندشهید دران جمع کرده بود .گفت: نفس بکش !گرفتم جلوی صورتم .همان عطر،دوباره مشامم را اکنده بود.
در طلاییه قدم می زدیم .صحبت هایمان جدی بود . وسط بحث ،ناگهان چشمش برقی زد .رفت آن طرف تر . خم شد و زباله ای را برداشت .گفتم : حاج آقا شما چرا زحمت کشیدین ؟می گفتین مادرخدمت بودیم ....!لبخندزد و گفت : "ما خادم زاده ایم ...!اینجاهم حریم خداست ..."
خاطراتی از خادم الشهدا حاج عبدالله ضابط
نشانی:بهشت ثامن الائمه درصحن جمهوری قطعه ۲۴۲



تعداد بازدید از این مطلب: 449
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود